دست کشیدن. کناره کردن، عقب کشیدن، بازایستادن. عقب رفتن. بازرفتن. (ناظم الاطباء) : هر که صبر آورد گردون بر رود هر که حلوا خورد واپس تر رود. مولوی. - واپس رفتن آب دریا و رودخانه، جزر
دست کشیدن. کناره کردن، عقب کشیدن، بازایستادن. عقب رفتن. بازرفتن. (ناظم الاطباء) : هر که صبر آورد گردون بر رود هر که حلوا خورد واپس تر رود. مولوی. - واپس رفتن آب دریا و رودخانه، جزر
سست و بی حال شدن باز شدن چیزی، تکه تکه و متلاشی شدن مثلاً کوکو وارفت آب شدن، ذوب شدن مثلاً یخ این وارفت بسیار تعجب کردن، بهت زده شدن دوباره به جایی رفتن
سست و بی حال شدن باز شدن چیزی، تکه تکه و متلاشی شدن مثلاً کوکو وارفت آب شدن، ذوب شدن مثلاً یخ این وارفت بسیار تعجب کردن، بهت زده شدن دوباره به جایی رفتن
بازگفتن. واگو کردن. بازگو کردن: چو سایه روسیاه آنکس نشیند که واپس گوید آنچ از پیش بیند. نظامی. گنج کسی برد که با کس نگفت نطق کسی یافت که واپس نگفت. خواجو. و رجوع به واپس شود
بازگفتن. واگو کردن. بازگو کردن: چو سایه روسیاه آنکس نشیند که واپس گوید آنچ از پیش بیند. نظامی. گنج کسی برد که با کس نگفت نطق کسی یافت که واپس نگفت. خواجو. و رجوع به واپس شود
بعقب رفتن. (ناظم الاطباء). پس پس رفتن. واپس رفتن: احمد جنگ میکرد و بازپس میرفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 436). هر کمان کز پس کشندش بیشتر تیر او بیشک رود در پیشتر بازپس نرود بره گر حیله ساز کی تواند جست ز آب رود باز؟ عطار. و رجوع به بازپس سپردن شود
بعقب رفتن. (ناظم الاطباء). پس پس رفتن. واپس رفتن: احمد جنگ میکرد و بازپس میرفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 436). هر کمان کز پس کشندش بیشتر تیر او بیشک رود در پیشتر بازپس نرود بره گر حیله ساز کی تواند جُسْت ز آب رود باز؟ عطار. و رجوع به بازپس سپردن شود